MISUNG

چقدر سرد، این همون لینو بود؟ لینویی که هان عاشقش بود؟ امکان نداره، البته، چه انتظاری داره، بعد از اینکه خودش و عشقشو داغون کرده، حتی نمیدونه الان لینو هنوز میخواد باهاش وقت بگذرونه، یا شاید اصلا نمی‌خواد با چهرش رو به رو بشه...
از افکارش بیرون اومد که متوجه شد چشماش میسوزن و صورتش قرمز و خیس شده، خواست به خودش بیاد، که در باز شد...
فیلیکس: هی هان سه ساعته کج... هی، هی هی هی پسر چی شده؟...
با دیدن پسر و شنیدن سوالش دوباره دلش لرزید و سینش به درد اومد که باعث ترکیدن اون بغض لعنتی شد...
+: فیلیکس.... فیلیکس گند زدم... همه چی... همه چیو خراب کردم... از خودم متنفرم... متنفرم... حالا چطور قراره تو چشماش نگاه کنم...
با گفتن کلمه آخر سرش رو تو پاش جمع کرد، جوری گریه میکرد فیلیکس سمتش رفت و به محکم ترین شکل ممکن بغلش کرد، بعد از چند ثانیه صورتشو با دو دست گرفت و...
فیلیکس: هی، هی هی نگام کن، به من نگاه کن، بگو چی شده، گند زدی به چی؟ تو چشمای کی قراره نگاه کنی؟ همه چیزو بهم بگو...
بعد از چند ثانیه حق حق کردن...
+: لینو فیلیکس... لینو...
هنوزم داشت گریه میکرد...
فیلیکس: صبر کن، وایسا وایسا وایسا، یعنی، بهش گفتی میخوای بری آمریکا؟، ب..بععد او.. اون چی گفت؟..
+: اون گفت... اون... فیلیکس اونم منو دوست داره، اونم واقعا دوستم داره...
فیلیکس: یعنی، این همه مدت، فقط تو عاشقش نبودی، اونم دوست داشته، واد فا*خ!، برگام، برگشتم هان اونم عاشقته! برگااااااااام!!!!!!!!!!!!
با جیغ آخر بالا و پایین پرید، دوستاش رو مثل گربه جلوی دهنش گرفت...
فیلیکس: برگشتم هان این، اینکه خوبه!
+: نه فیلیکس تو... تو نمیدونی...
بعد از تعریف ماجرا فیلیکس مثل جن زده ها با دهن کجی بهش نگاه میکرد
فیلیکس: من، واقعا، متاسفم هان...
هان هنوز داشت تو بغل فیلیکس گریه میکرد، که باعث شد فیلیکسم یه بغض کوچولو بکنه..
فیلیکس: بابا بسه دیگه... منم الان گریم میگیره...
+: چطور به بقیه بگم فیلیکس...
فیلیکس: نگران بغیه نباش، اونا با من، تو، همین جا بمون، الان میرم برای همه توضیح میدم
دیدگاه ها (۶)

میبینم که خیلی منتظر پارت سوم MISUNG نیستین🤨🤨🧐

سلام خوشولوها...

میسونگ

شلاااام

فیلیکس: چیییییییییی؟؟؟؟( چشماش خون شد)ات: هی اروم باش همین ک...

#مافیای_من #P7برگشتم سمت هان ‍و دیدم داره گریه میکنهرفتم بغل...

زیبایی عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط